ششمین مرواردید نور چشمم
سلام هستی مامان. تقریبا 1 هفته پیش ششمین مرواربدت هم برخلاف پنجمی که خیلی شیطونی کرد که بیرون زد بی سرو صدا خداااااااااااااااااااااااااااااااروشکر در اومد . ایشالله همه دندونات به این آرومی در بیان نفسم.
در ضمن میخوام خبر خوشو رونمایی کنم برای اونایی که گفتم. می خواستم نگم سورپرایز بشه. گفتم اولا الان مامان جونا قبل من لو میدن. ثانیا بگم اگه میخواید گاوی گوسفندی چیزی جلومون زمین بزنید از حالا تو فکرش باشید:
انشالله دوشنبه صبح عازم تهران هستیم همراه مامان جون و آقاجون.
میدونم عمه فاطی و خاله عاطی الان بال در آوردید و دیگه رو زمین نمیشه پیداتون کرد. ولی خوب خیلی هم بالا نرید. چون باید زود برگردید که ما برسیم خونه باشید
خاله عاطی احتمالا فقط دوشنبه شب میرسیم بیایم مجتمع. پس برای اون شب برنامه ای نچین و مثه بچه خوبی برگرد سر زندگیت. چون ثنا جونم کلی تمرین کرده که کمکت کنه تو اسباب کشی. آخه دخترم تبحر خاصی داره تو خالی کردن کابینتاو در کمترین زمان ممکن این کار بزرگو برات میکنه. به ما هم ریطی نداره اگه میخوای بذاری بعد عید اسباب کشی. ما فقط به خاطر کمک کردن به تو داریم میایمآخه بچم هنوز اجازه پیدا نکرده هیچ کابینتی رو تا تهش خالی کنه. پس منتظرمون باش. در ضمن تو نستی به خاله اعظم بگو که من دوشنبه شب اونجام.
خاله لیلا جون ایشالله خونه باشی سه شنبه صبح قرار میذام همو ببینیم. چون فقط تا سه شنبه ظهر اونجاییم. دلم برات تنگ شده. دوست دارم ببینمت.
متین خانوم هم که به دلیل اینکه درس داره یحتمل زیاد نمی بینیمش.
ولی عمه فاطی حسابی برا خودش کیف کنه که میخوایم رو دستش خراب شیم. عمه جون نترسیا. خیلی به کابینتای شما کاری ندارم. هدف بیشتر کابینتای خاله عاطیه
ایشالله به سلامتی بریم و برگردیم صلواااااااااااااااااااااات