گل خوشکلم 17 ماهگیت مبارک
سلام نفس مامان. جون دلم. عروسکم. ببخشم که دیر به دیر وبلاگتو آپدیت میکنم. این روزا حسابی درگیرم. ولی شاید تا 2-3 ماه آینده بازم وقتم آزادتر بشه و بیشتر آپدیت کنم. تو این مدت ماشالله به جونت اینقد بزرگ و خانوم شدی که مطمئنم نمی تونم همه بزرگ شدناتو بنویسم. ولی تاجایی که یادم میاد می نویسم.
ماشالله از نظر زبونی خیلی پیشرفت کردی و اکثر کلمات رو که 1 یا 2 بخشی باشن تکرار میکنی. امیدوارم هر چه زودتر شروع به حرف زدن بکنی. برای شنیدن جملات قشنگی که از دهنت بیرون میاد لحظه شماری می کنم همه کسم. اسم خودت رو اینقد قشنگ تلفظ میکنی که نگو. دهنتو جمع میکنی و میگی نههههههههه نا(ثنا) . اگه وقت کنم فیلمشو میذارم تو وبلاگت.
تا به حال 4 دندون بالا و پایین رو داشتی و الان 1 دندون آسیاب بالا راست و یکی پایین چپ زدن بیرون. مبارک باشه عمر مامان. دیروز صبح که از خواب بیدار شدی خیلی بد عنق بودی و همینطور گریه می کردی. باباجون ازت پرسید جاییت درد میکنه. اینقد قشنگ گفتی اوهوم که نگو. بعد پرسید کجات؟دستتو کشیی به سمت دهنت. دردت به جونم که دیگه همه چی میفهمی. خداکنه بقیه مرواریدات هم اینقد آروم و بی صدا بزنن بیرون که من متوجه نشم.
کلا علاقه زیادی به بالارفتن داری و تا به حال تمام مناطق مرتفع خونه مثلا صندلی غذات روی دوگل میزام که گذاشتم رو هم سر میز کامپیوتر رو به تنهایی فتح کردی . حیف که من دیر رسیدم و وقتی رسیدم تو فتحشون کرده بودی و من مات و متحیر که چطور تونستی این کارو بکنی. خلاصه دیگه هیچ جایی از دستت در امان نیس. تو 3 سوت چنان ریخت و پاشی میکنی که هر کی ببینه فکر میکنه 1 ماهه خونه به هم ریختست. همش من جمع میکنم شما دوباره پهن میکنی. قربونت بشم . میدونم یه روزی دلم برای همه این کارات تنگ میشه. برا همین دوست ندارم خیلی گلایه کنم. داری کودکی میکنی مامانم. خوش باش برای خودت. حالا کمی هم خونه ما به هم ریخته باشه. فدای سرت . به هیچ جای این دنیا بر نمی خوره.
و اما بریم سرغ عکسات نازنینم.
اینجا تولد آقا جون بود که شما و امیر حافظ سر پای آقاجون نشستید:
خودت لپ خودتو چشیدی. احتمالا از خودت حرصت گرفته و هیچ کاری جز اینکار از دستت بر نمی اومده:
وقتی میریم خونه آقا جون اینا یکی از جاهایی که تمایل دارید تو و امیر حافظ بشینید زیر گل میزه. آخه من نمی دونم ماااااااااااااااااااادر این همه جا چرا اونجا با این همه سختی؟؟ یکی دیگه از جاهایی که دوست داشتید بشینید زیر تلویزیونیشون بود که خدا روشکر عوضش کردن.
اینجا هم تازه از خواب بیدار شده بودی و رفتی روی تختت و همه لباساتو در آوردی:
قربون قیافت بشم که شیطنت ازش می باره:
بعد از اینکه تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت یکی از راه هایی که ظهرا می خوابیدی نشستن پای خاله ستاره بود که به بعد از کمی از فرط خستگی چشات می افتاد رو هم و خوابت میبرد. اینم یه نمونش:
راستی اینم بگم که نتونستم کامل از شیر بگیرمت. فعلا خداروشکر فقط موقع خواب ظهر و شب میخوری و در طول روز خیلی کمتر میگی. اگر زیاد اذیتم نکنی و دختر خوبی و باشی و خوب غذا بخوری منم مامان خوبی میشم و تا 2 سالگی به همین منوال بهت میدم دخترکم.
نشسته بودی و ماست می خوردی. کلا مستقل شدی و بیشتر دوست داری خودت بخوری. ماهم زیاد بهت گیر نمیدیم. اینجا بعد از خوردن ماست پات رو هم زدی تو ش و پات رو میخوردی. حالا حتما مزه متفاوتی داشته که اینقد خوشت اومده بود
به دلیل کمبود امکانات و کمبود فضا خودمون یه سرسره برات درست کردیم به این خوشکلی:
خوشکله . نه؟ چقدم لذت میبری از این سرسره بازی. به مدلای مختلف از سرسره بالا میری و پایین میای. تازشم سرسره متحرکه و شیبش براحتی کم و زیاد میشه.
ورزش صبحگاهی همراه با باباجون:
قربون انعطاف بدنت بشم ژیمناستیک کار من
اینم یه نمونه از فتوحات ثناجونم. رفته بودی تو اتاق و در اتاق رو هم بسته بودی .
خداروشکر نفسم. بالاخره موفق شدم آپدیت کنم. دست و هوراااااااااااااااااا برای خودم