ثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضلثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ثنا خانم مهربون

سفر به اصفهان و کسب مقام سوم کشوری رباتیک

1393/7/2 8:43
نویسنده : مامان ثنا
1,026 بازدید
اشتراک گذاری

بازم سلام. امروز سومین پستیه که دارم میذارم. میخوام حسابی طرفداراتو سورپرایز کنم.

بعد از سفر شهر کرد ازونجایی که من و باباجون شرکت رباتیک گذاشتیم و مسابقات کشوری بود قرار بود دو تیم ببریم اصفهان که محل برگزاری مسابقات بود. ماهم چهرشنبه صبح یعنی 5 شهریور به سمت اصفهان حرکت کردیم. چون هدف ما از رفتن به مسابقات دیدن ربات های شهرهای دیگه بود از طرف شرکت خوابگاه گرفتیم که بچه های شهرهای دیگه رو هم ببینیم. ولی غافل ازینکه ثنا خانوم اصلا با ما کنار نمی آد. اون شب پوست منو قلفتی کندی بس که به همه وسایل مردم دست میزدی. شب هم که چون خیلی ها درگیر کار بودن نمی خوابیدی و ساعت 2.30 خوابیدی. فردا صبحشم که رفتیم برای مسابقات اینقدر گرمت بود و اذیت میکردی که من و باباجون حسابی کلافه شدیم و تصمیم گرفتیم که من برگردم تهران پیش خاله عاطی. ساعت4 همون روز به سمت تهران حرکت کردم و 10 بود که رسیدیم تهران. توی اتوبوس اولش خوب بودی ولی آخراش دیگه کلافه شده بودی. عمو امین خداخیرش بده اومد دنبالمون ترمینال و بالاخره من بعد 2 روز خستگی کمی استراحت کردم. 

فردا بعدظهر مسابقات تمام شد و بابایی خبر خوش داد که ما مقام سوم کشوری رو آوردیم. خیلی خوشحال شدم. هرچند دوست داشتم دو تیمم مقام بیارن. ولی بازم خداروشکر. برای ما که تازه کارمون رو شروع کرده بودیم عالی بود. بابایی که حسابی خوشحال بود و میگفت جای تو خیلی خالی بوده که خودت بری جایزه رو بگیری. خلاصه بالاخره این همه زحمت ما تو این چند ماه جواب داد خداروشکر. 

اینا عکسایی هست که تهران گرفتیم:

به قول عمو امین ثنا و چک کردن فیس بوک بعد از خواب عصر

پارک قیطریه که همراه خاله عاطی و عمو امین رفتیم

باابن 2 دختر خانوم دوست شدی. تو میدویدی اونا هم دنبالت. شده بودی لیدرشون:

ازاونجایی که بقیه سفرمون کاری بود و اصلا تفریح نداشتیم دیگه عکس ندارم از بقیش. 

وااااااااااااااااااااای

باورم نمیشه تمام شد یعنی؟ البته هنوزم یه سری عکس هست که سعی میکنم بذارم بازم.

پسندها (3)

نظرات (5)

خاله عاطی
2 مهر 93 9:55
هی روزگاااااااااااااااااااااااااار ...... چه خوب بود .........چه زود گذشت ..... قربونت برم فضولکم ..... اولین گروه مهمونام بودی هنوز کلی انرژی داشتم.... عمو امینم دلش واست تنگ شده..... ایشالا بار بعدی که میبینمت با نینیم میام ...... ولی واسه پسرم قلدر بازی درنیاری میکشمت ملوسکم.....
مامان ثنا
پاسخ
آره خاله عاطی. خوب بود. خوش گذشت.فقط من پوست مامانو بابامو کندم. منم دلم براتون تنگ شده. ایشالله زودتر ببینیمتنون
مامان فتانه
4 مهر 93 2:04
عزیزم تبریک میگم همیشه موفق باشین
مامان ثنا
پاسخ
ممنونم
خاله لیلا
8 مهر 93 21:19
آخه دیگه نزدیک بود قاطی کنم انقد دیر نوشتییییییییییییییی.........منم خیلی خوشحال شدم که دوباره از نزدیک دیدمتون..ثنا خانم خوشگل و خانم رووووووووو
مامان ثنا
پاسخ
مرسی خاله لیلا جون
فرزانه مامان علی اکبر
15 آبان 93 17:00
ماشالا طلا خانوم ثنا خانوم چه بزرگ شده ماشالا از طرف من ببوسش
اکرم
10 دی 93 19:48
سلام عزیزم خیلی وقته دیگه مطلب جدید نذاشتی خیلی سرت شلوغه. خوبه ثنا جون؟ از الان پیشاپیش تولد دو سالگیش مبارک
مامان ثنا
پاسخ
ممنون اکرم جان. خوبیم. این همه مطلب رو گذاشتم که نگی مطلب نمیذاری. خوبه دوستم؟