ثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضلثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

ثنا خانم مهربون

پر از خبر تازه برای ثنا خانومم

1392/2/21 14:54
نویسنده : مامان ثنا
943 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم این چند روز کلی تغییرات داشتی. چند روز پیش یعنی 17 اردیبهشت رفتیم خونه دایی محمدرضا. دایی عزیز رو هم آورده بود با خودش. زن دایی گفت بیا موهاتو کوتاه کنیم. منم که چند وقت میخواستم این کارو کنم. ولی میترسیدم گفتم باشه. آخه موهات ماشالله خیلی بلند شده بود و مخصوصا کنار گوشت اذیتت می کرد. بعد کوتاه کردن موهات دقیقا شببیه بچه مثبتا شدی. الهی من فدای صورت ماهت بشم عسلم.

این یه عکس قبل اصلاحه که همونطور که مشاهده می کنی بسیار شلخته شدیزبان

اینم عکس بعد از اولین اصلاح دخمل خوشگلمه. عصر اون روز کلی گریه کردی. خوابت می اومد ولی نمی خوابیدی. منم گذاشتمت سر پام و لالاییت کردم. جغجغه ات رو هم دادم دستت. تو هم گرفتی و همینطور که دستت بود خوابت برد. آخه دیگه ماشالله به جونت هر چیز میارم جلوت خودت می گیریش و زودی میبریش سمت دهنت. متین دختر داییت هم با همکاری مامانش انگشتای پاتو لاک زدن. البته تو این عکس خیلی معلوم نیست. چون این عکسو از تو فیلم جدا کردم.

اینم عکسی از پاهای کوچولوت که لاک زدیمشون:

متینی چشم زخم خوشکلی داشت که فعلا ازش گرفتم. قرار شد یکی برام بخره تا اینو بهش برگردونم تا از چشم بد دور باشی. تو این عکس گردنته. الهی که هیچ وقت چشم بد دنبال دختر نازم نباشه. ببین چقد مرتب شدی مامان.

همون روز کمی پرتقال گذاشتم دم دهنت که مزه کنی. اینقد دوست داشتی که تا برش می داشتم تند و تند دست و پاتو تکون می دادی و می گفتی هاها. یعنی بازم بده. نذاشتم دم دهنت گریه کردی. آخه می ترسیدم. گفتم هنوز زوده. البته قبلا هندونه وخربزه هم گذاشتم که مزه کنی. ولی برا هیچ کدوم اینقد اینطور نکردی. فکر کنم عاشق پرتقال باشی جوجه حنایی مامان. 

تازه امروز بعد از کلی تحقیق تو نت بالاخره تصمیم گرفتم بهت فرنی بدم. اینترنت نوشته بود آخر 4 ماه اگه بچه علاقه نشون داد به خوردن میتونید کم کم غذا دادن رو شروع کنی. خدا رو شکر فرنی هم دوست داشتی و دوست داشتی بخوری . ولی من 2 قاشق نصفه مرباخوری بهت دادم. تازه برا روز اول خیلی بود. خدا کنه همیشه خوش غذا باشی عزیز دلم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ثنا
20 اردیبهشت 92 1:55
سلام ثنا خانمی مبارکه
انشاالله که خوش غذا باشه مامانی من که از ترسم تا 6 ماهگی هیچی هیچی ندادم مزه کنه الان کلی مکافات دارم با غذا خوردنش چون همه چیزو به زور میخوره.راستی خصوصی داری گلم.


جدی میگی؟ من نمی دونم باید چیکار کنم؟ هر روز یکی منو می ترسونه که چرا بهش میدی؟ ولی قدیمی ها مثه مامانم اینا میگن بده. نمی دونم باید چی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
امیررضا جون
20 اردیبهشت 92 14:55
سلام عمه جونم چه نی نی مرتبی ماشالله.چه خوشگللللللللللللل شده.


سلام امیری جونم. ماشالله به خودت عزیز دلم.
مامان ماهان
21 اردیبهشت 92 10:20
سلام ثنا جون و مامان مهربون،،اي جااااااااااانم كه اينغد خوشگل و ناز شدي و از شر موهاي بلند خلاص شدينازي خوشگل خاله چقدم پرتغال دوست داره خدااااااااااااا،،ثنا جون منم دهنم آب افتاداااااااااااثنا خانم ماهاني ديروز زده سر منو شكونده بزرگ شو ببينيم شمام از اين كارا بلدي خاله


سلام خاله جون. راست میگی؟ وای وای وای.چه پسمل شیطونی. خاله دعا کن من مثه مامانم آروم باشم. چون اگه مثه کوچیکی های باباییم باشم حتما از این کارا هم میکنم