تولدت 4 ماهگیت مبارک نفسم
عزیز دل مامان 4 ماهه شدی. مبارک باشه. چقد این روزا با وجود تو قشنگه برام و با وجود خستگی چقد شیرینه و می دونم یه روز دلم برای همه این روزاتنگ میشه. روزی که تو بزرگ شدی و برای خودت خانمی شدی و این مطالبو میخونی. اون روز بدون چقد کودکانه هات برام دوست داشتنی و شیرین بودن و چقد از نفس کشیدن کنارت لذت می بردم و البته همیشه خواهم برد انشالله.
امروز صبح همراه عزیز جون رفتیم واکسن 4 ماهگیتو زدیم. اولش خیلی گریه کردی. ولی شیر بهت دادم خدا روشکر آروم شدی و خوابیدی. همراه بابایی برای کارای تصفیه حساب دانشگاه رفتیم. تو هم همچنان خواب بودی. بعد از امضا گرفتن از استاد راهنما برای صحافی پایان نامه بابایی رفتیم آموزش. اونجا بیدار شدی و کمی گریه کردی و شیر خوردی. ببین چی با ما کردیا. تو دانشگاه شیر نداده بودم که دادم بعدش هر کی بهت می رسید از اساتید و کارمندا و بچه ها تا باهات حرف میزدن میخندیدی. همه گفتن چقد خوش خندست. منم تند تند برات آیت الکرسی میخوندم. بعد برگشتن هم کلی خونه خاله عاطی بازی کردی و حالا هم که من دارم مینویسم خوابیدی . خداروشکر تا حالا که خیلی اذیت نشدی.
واما دیشب همراه با عزیز جون و خاله عاطی رفتیم یه جای خوب که تو اولین بارت بود چنین جایی می دیدی. رفتیم حرم شاه عبدالعظیم. آخه بابایی دوست داشت 5 شنبه شب بریم دعای کمیل. ولی چون کارای من دیر تمام شد گفت دیگه دیره.
قسمت بود شب اول ماه رجب بریم زیارت . امروز صبح هم نماز اول ماه رو بیشتر از همه برای سلامتی تو خوندم . آخه به خاطر واکسنت نگران بودم.
به هرحال تو حرم خیلی باحال بودی . با دستات و دهنت اداهای جالب در می آوردی. انگار داشتی با کسی حرف میزدی. ماهم گفتیم بذاریمت راحت باشی. حتما فرشته دارن به دخمل خوشکلمون خوشامد میگن. موقع نماز هم همش به همه نگاه می کردی که خم و راست می شدن و با دستت بازی میکردی. هر کی رد میشد نگات می کرد و دوست داشت بغلت کنه.
بعد نماز بردمت زیارت 3 امام زاده . تو هم همش دوست داشتی دست بزنی به ضریح. الهی من فدای انگشتای کوچیکت بشم .
اینم یه عکس خوشکل از ثنا خانومم تو حرم:
بعدشم رفتیم تو بازار و چرخی زدیم . هدیه تولد 4 ماهگیتم گرفتیم. این لباس خوشکل:
چشم قربان
الهی من بگردم دور هیکل خوشکلت. ماشالله ماشالله بهت بشه
راستی جمعه هم همراه عمه فاطی و فامیلای عمو حسین شوهر عمه فاطی نهار رفتیم پارک طالقانی. پسر خاله عمو حسین نی نیش 7 ماهش بود . آقا طه. خیلی بانمک بود. اینم عکس العمل نی نی طه در مقابل تو(بدون شرح)
تو هم که اصلا محل نمیذاشتی. بارک الله دخترم . همیشه به پسرا بی محل باش. البته اینا که نی نی ان . گناه دارن. پاکن. ولی اینو برای بعدنت میگم . چون از حالا کلی خاطر خواه داری باید تمرین کنی که اصلا برات مهم نباشن . آخه محمد مهدی پسر خاله اعظم هم وقتی میبینت کلی عکس العمل جالب نشون میده. خاله اعظم که همش به تو میگه عروسم. منم میگم اگه پسرت دکترا گرفت و مثه باباش کاری بود شاااااااااااااااااااااااااااااید یه فکری برات بکنم. آخه عمو حمید شوهر خاله اعظم خیلی تو کارا بهش کمک میکنه. خاله اعظم هم که شیرازی. چه شود؟؟؟؟؟ خلاصه من گفتم دخترم کلی خاطر خواه داره . همینطوری به کسی بله نمیگم چی کنیم دیگه ؟ دخترم دختر شاه پریونه. الهی من فداش بشم.