سفر به دماوند و اولین زیارت امام زاده صالح ثنا بانوی من
طلای مامان باباجون سه شنبه به سلامتی همراه خاله افسانه و دایی سعید برگشت. کلی دلش برات تنگ شده بود. برات یه بلوز و 2 شلوار خوشکل برات خریده بود. دست گلش درد نکنه. خاله افسانه هم از طرف آجی ریحانه 2 هدیه خوشکل برات آورده بود. اینم عکساش:
دایی سعید هم یه ساعت دیواری خوشکل از طرف امیررضا برات آورده بود:
خاله انیس هم سی دی ترانه هالی خاله نسرین 5 رو بهت هدیه داد:
راستی عزیز جون هم اون بار که اومده بود یه عروسک خوشکل برات خرید که یادم رفت عکسشو بذارم برات:
دستشون درد نکنه. زحمت کشیدن.
چهارشنبه همراه با خاله افسانه و دایی سعید و خاله عاطی رفتیم دماوند. سال گذشته تقریبا 4 ماه بود که تو دل ماماتن بودی که همراه دایی محمد رضا رفتیم دماوند که من و بابایی مسموم شدیم. چقد بد بود. خدا رحم کرد که من زود خوب شدم ولی بابا جونت اینقد حالش بد بود که تویه روز 3 بار رفت دکتر. خلاصه این بار خداروشکر خوب بود. فقط خیلی تو مسیر بودیم. تو هم بیشتر تو مسیر خواب بودی. خدا روشکر زیاد اذیت نکردی.اینم چند تا عکس از چشمه اعلا در دماوند:
الهی من فذای تیپ و قیافه خوشملت بشم نازنینم
امیری عمه در حال راه رفتن
امیری جونم در حال خوردن شیشه نوشابه خالی
قربون شیرین کردنت
دیشب هم که عید مبعث بود همراه بابایی رفتیم امام زاده صالح. چون شب عید بود خیلی شلوغ بود. نمازو تو حرم خوندیم. بعد رفتیم بیرون شام خوردیم. دوباره برگشتیم دعای کمیل. اولش دختر خوبی بودی. ولی آخرای دعا دیگه خوابت می اومد و به هم ریختی. ما هم لباستو عوض کردیم شاید بهتر بشی ولی نشدی. یادمون رفت اولش ازت عکس بگیریم. آخرش که دیگه بداخلاق شدی کمی فیلم ازت گرفتم. ولی قبل رفتن خاله عاطی بردت خونشون و کلی عکس خوشکل ازت گرفت. بنابراین من بیشتر عکسای فبل از رفتن به امام زاده صالح رو میذارم تا ایشالله یه بار دیگه رفتیم وکلی ازت عکس خوشکل گرفتم اونارو میذارم: