اولین بازار رفتن ثنا گلی
ثنای مامان دیروز برای اولین بار بازار رفتن رو تجربه کردی. میخواستم ازت عکس بگیرم. ولی اینقدر اذیت بودی که اصلا یادم رفت. خلاصه به این نتیجه رسیدم که فعلا فعلاها نمیتونم برم بازار. چون نفس مامان اذیت میشه. تازه امروز که از صبح ساعت8 بیدار شدی تا ساعت 2 ظهر گریه کردی. نمیدونم دلیلش چی بود . ولی خیلی برات ناراحت شدم. فقط دوست داشتی بغلت کنم و دورت بدم. خلاصه مامانو کلی اذیت کردی. حالا با سختی خوابیدی. ایشالله دیگه بیدار شدی اذیت نباشی.
راستی جدیدا آغون گفتنت بیشتر شده . هر بار که میگی آغون من کلی ذوق می کنم. الهی من فدات شم دختر کوچولوی من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی