ثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضلثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

ثنا خانم مهربون

شیرین کاری های قند عسلم در 8 و نیم ماهگی

1392/7/12 17:44
نویسنده : مامان ثنا
213 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عروسک خوشگل خودم. ثنای مهربونم. مامان جونم ببخشید اینقد دیر اومدم. بخدا همش درگیر کارم. صبحا همش ساعت 7 بیدار میشم تا 12 شب . ولی نمی دونم چرا کارا تمومی نداره. کاش شبنه روز 48 ساعت بود!!!!!!!!!!!

ولی خوب در عوض بازم با یه خبر خوش دیگه که از عسل هم برام شیرینتره اومدم. دختر گل مامان از دیروز موفق شد چهار دست و پا راه بره. یعنی اینقد ذوق زده شدم که همش یه چیز میذاشتم دور از خودت که بیفتی دنبالش. اینقد خوشکل میری که دلم ضعف میره برات دردت به جونم.

واما کارای دیگه که میکنی:

از حالت خوابیده بلند میشی و میشینی. چند بار هم دستت رو به مبل گرفتی و بلند شدی و یکی دو بار هم بعدش خوردی زمین که کلی گریه کردی.

دست میزنی با اون دستای خوشکل و نازت. حالا دیگه گهگداری هم به حرف ما گوش میدی و وقتی میگیم دست بزن مثه بچه خوبی شروع میکنی به دست زدن.

بین همه خاله ستاره رو بیشتر میشناسی . تا میگم خاله ستاره کجاست نگاه لبتاب میکنی. بابایی ومن هم کم و بیش نگاه میکنی وقتی میپرسیم مامان کجاست ؟ بابا کجاست؟

به به میگی. در حالی که لبای خوشکلت رو میبری تو و لپای خمیریت میفته بیرون.

بابا و ماما رو که میگفتی . ولی حالا کمتر میگی. احتمالا داری روی کلمات دیگه کار میکنی.

عاشق بچه هایی. یعنی آبروی مارو میبری وقتی بچه ببینی . گریه میکنی که بیاریمش پشیت. حالا ماشالله از این طرف هدیه و امیر رضا. از اون طرف هم امیر حافظ. اسنقد براشون حرص میزنی که من می دونم از دستت چی کنم؟ این مامانای پسر دار هم که به خودشون میگیرن و فکر میکنن تو عاشق پسرشونی. غافل از اینکه دختر مهربون عاشق همه نی نی های دنیاست.

کلا با کم سن و سال ها بیتر ارتباط برقرار میکنی. عمو محمد و عمه مریم از این طرف. ریحانه و فاطمه و... از اون طرف. خلاصه خداروشکر زود با همه دوست شدی. برخلاف تصورم که فکر میکردم کلی طول میکشه تا همه رو بشناسی.

وقتی کسی از دری میره بیرون کلی میمونی نگاه در میکنی شاید برگرده برنگشت میری سراغ کار دیگه.

هرچیزی بخوای باید با گریه به دست بیاری که من اصلا این کارتو دوست ندارم نفسم. خدا کنه بزرگ شدی این عادت رو نداشته باشی.

گاهی همینطور شروع میکنی به آواز خوندن. چند شب پیش تولد 1 سالگی پسر دایی بابایی آقا یونس بود . تو هم از اول تا آخرش در حال اواز خوندن و البته قرقرکردن بودی. آخه از ظهرش نخوابیده بودی.

راستی ممنونتم مامان جونم که تو این مدت تحمل کردی و چهار دستو پا نرفتی تا من کارای خونه رو انجام بدم. قربون درک و شعور بالای دخترم بشم.

ببخشید که اصلا عکی نذاشتم. اصلا این چند وقت عکس نگرفتم. به زودی با کلی عکس ازت تو خونه جدید و قشنگمون برات میذارم ببینی.



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مهسا مامان نورا
12 مهر 92 21:19
عزیزم افرین به ثنای خودم با این شیرین کاریاش
آیسان مامان ماهان
13 مهر 92 10:50
سلام به به چشممون روشن پ بلاخره آپ شدین
آیسان مامان ماهان
13 مهر 92 10:52
عزیزم روزا 48 ساعت که سهله 58 ساعتم که باشن بازم برا ما کمه


واقعا
آیسان مامان ماهان
13 مهر 92 10:54
الهی فدای ثنای مهربون و عاشق بچه ،،نه خانوم نگران نباش ما از نوع مادر شوهر بد جنس نیستیم که ما روشنفکریم و این دوست داشتنها رو از رو تمدن میدونیم




بارک الله به این مامان متمدن


آیسان مامان ماهان
13 مهر 92 10:55
اینهمه منتظر عکس بودیم ماااااااااااااااااااااااباشه بازم منتظر میمونیم


مرسی دوست مهربونم. به زودی از انتظار درتون میارم
هدیه گلی
14 مهر 92 19:22
سلام خاله جون . خوشومدی به دزفول . ایشاله تو و هدیه گلی بتونید دوستای خوبی برای هم باشید .


ممنون خاله. حتما دوستای خوبی میشیم