شیرین کاری های قند عسلم در 8 و نیم ماهگی
سلام به عروسک خوشگل خودم. ثنای مهربونم. مامان جونم ببخشید اینقد دیر اومدم. بخدا همش درگیر کارم. صبحا همش ساعت 7 بیدار میشم تا 12 شب . ولی نمی دونم چرا کارا تمومی نداره. کاش شبنه روز 48 ساعت بود!!!!!!!!!!!
ولی خوب در عوض بازم با یه خبر خوش دیگه که از عسل هم برام شیرینتره اومدم. دختر گل مامان از دیروز موفق شد چهار دست و پا راه بره. یعنی اینقد ذوق زده شدم که همش یه چیز میذاشتم دور از خودت که بیفتی دنبالش. اینقد خوشکل میری که دلم ضعف میره برات دردت به جونم.
واما کارای دیگه که میکنی:
از حالت خوابیده بلند میشی و میشینی. چند بار هم دستت رو به مبل گرفتی و بلند شدی و یکی دو بار هم بعدش خوردی زمین که کلی گریه کردی.
دست میزنی با اون دستای خوشکل و نازت. حالا دیگه گهگداری هم به حرف ما گوش میدی و وقتی میگیم دست بزن مثه بچه خوبی شروع میکنی به دست زدن.
بین همه خاله ستاره رو بیشتر میشناسی . تا میگم خاله ستاره کجاست نگاه لبتاب میکنی. بابایی ومن هم کم و بیش نگاه میکنی وقتی میپرسیم مامان کجاست ؟ بابا کجاست؟
به به میگی. در حالی که لبای خوشکلت رو میبری تو و لپای خمیریت میفته بیرون.
بابا و ماما رو که میگفتی . ولی حالا کمتر میگی. احتمالا داری روی کلمات دیگه کار میکنی.
عاشق بچه هایی. یعنی آبروی مارو میبری وقتی بچه ببینی . گریه میکنی که بیاریمش پشیت. حالا ماشالله از این طرف هدیه و امیر رضا. از اون طرف هم امیر حافظ. اسنقد براشون حرص میزنی که من می دونم از دستت چی کنم؟ این مامانای پسر دار هم که به خودشون میگیرن و فکر میکنن تو عاشق پسرشونی. غافل از اینکه دختر مهربون عاشق همه نی نی های دنیاست.
کلا با کم سن و سال ها بیتر ارتباط برقرار میکنی. عمو محمد و عمه مریم از این طرف. ریحانه و فاطمه و... از اون طرف. خلاصه خداروشکر زود با همه دوست شدی. برخلاف تصورم که فکر میکردم کلی طول میکشه تا همه رو بشناسی.
وقتی کسی از دری میره بیرون کلی میمونی نگاه در میکنی شاید برگرده برنگشت میری سراغ کار دیگه.
هرچیزی بخوای باید با گریه به دست بیاری که من اصلا این کارتو دوست ندارم نفسم. خدا کنه بزرگ شدی این عادت رو نداشته باشی.
گاهی همینطور شروع میکنی به آواز خوندن. چند شب پیش تولد 1 سالگی پسر دایی بابایی آقا یونس بود . تو هم از اول تا آخرش در حال اواز خوندن و البته قرقرکردن بودی. آخه از ظهرش نخوابیده بودی.
راستی ممنونتم مامان جونم که تو این مدت تحمل کردی و چهار دستو پا نرفتی تا من کارای خونه رو انجام بدم. قربون درک و شعور بالای دخترم بشم.
ببخشید که اصلا عکی نذاشتم. اصلا این چند وقت عکس نگرفتم. به زودی با کلی عکس ازت تو خونه جدید و قشنگمون برات میذارم ببینی.