ثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضلثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ثنا خانم مهربون

این روزهای نازنینم

از اونجایی که درخواست برای گذاشتن عکس زیاد شده منم به ناچار با وجود اینکه هنوز زیاد عکس ندارم تصمیم گرفتم با یه چند تا عکس دل دوستان و عمه ها و خاله ها رو شاد کنم . البته این بار این پست رو تقدیم میکنم به عمه مریم که شاکی بود چرا همش انشا مینویسی و عکس نمیذاری.  مثلا پشتی رو گذاشتم که شما از اون طرف که برق هست نری. اومدی از این طرف میری. آخه من نمیدونم ماااااااااااااااادر چیکار این سیم ها و این ستاب باکس بیچاره داری که روزی 10 بار میندازیش؟ خوب این همه اسباب بازی. برو سراغ یه چیز دیگه. تازه یه بار رفتی تو گیر افتادی. کلی فکر کردی که چطور در بای. من دیر دوربینو آوردم و از داخل بودنت عکس ندارم اینم چهره خوشکلت پس از ا...
5 اسفند 1392

برنامه روزانه دختر در این روزها

سلام عزیز کوچولوی من. ببخش که دیر به دیر میام. چون زیاد ازت نمیرسم عکس بگیرم . برا همین هی میذارم کمی عکس جمع بشه. حالا هم که بازم دست خالی از عکس اومدم . ولی اومدم در مورد شیظنت هات بگم. بگم که ماشالله به جونت از صبح که بیدار میشی اینقد شیطنت میکنی که نمیذاری مامان به کاراش برسه. تا وقتی خوابی که از ترس بیدار شدنت دست به سیاه و سفید نمیزنم و مشغول کارای بی صدا با لبتاب یا کتاب خوندن میشم. وقتی هم بیدار میشی اول که داروهاتو باید بدم  و تر و تمیزت کنم. بعدشم اگه بخوری صبحونه بهت میدم و تلویزیون میذارم که سرگرم شی تا نهارمو درست کنم. ولی هنوز کمی بیشتر نگذشته که میای بین من وکابینت و با فشار دادن به من ازم میخوای که بیام پیشت و احتمالا ...
3 اسفند 1392

یه روز خوب همراه با گلم در پارک جنگلی میلاد

دیروز جمعه همراه خاله ها و دایی سعید نهارو بردیم پارک جنگلی میلاد. البته آقاجون و عزیز جون همراهمون نیومدن. چون چشماشونو عمل کردن و آقا جون هم سرماخورده بود. ایشالله زودتر خوب بشن. اینم عکسایی که از شما گرفتم: شما و ریحون خانم: و امیررضا و هدیه گلی.... و باباجون مهربون که از دور داره میبوستت...(چه رمانتیک) خوش به حالت با این بابای رمانتیک و احساساتیت هدیه گلی... امیررضا... اینم یه عکس چند نفره. خیلی باحال اومده. نه؟؟؟؟؟ ثنای عزیزم دیروز اولین باری بود که به صورت مستقل تو محیط بیرون راه رفتی. ایشالله همیشه با پاهای کوچولوت تف...
27 بهمن 1392

تولد 1 سالگی ثنای عزیزم

سلام به دختر نازنینم. عروسک خوشکلم و همه دوست جونای مهربونم. بالاخره تولد عزیزم برگزار شد . بیشتر از این منتظرتون نمیذارم. بریم سراغ عکسا: اول از همه عکسایی که خودم برای دخمل طلا درست کردم. چه شب بیداری هایی که من پای این عکسا نکشیدم ثنا جونم. نگاه کن و حالشو ببر:  این عکسو به عنوان یادگاری تولد به همه مهمونای عزیزمون دادم:              چطور بودن عکسا دوست جونا؟ قابل تحسین هستن یا نه؟ تولد دخمل طلا با تم خاله ستاره بود. کلی فکرکردم که چه تمی بذارم که هم جدید باشه و هم قشنگ. بعد از یکی دو ماه تفکر  تم خاله ستاره رو ان...
26 بهمن 1392

پنجمین مرواردید ثنای عزیزم

سلام عروسک خوشکلم. بالاخره تقریبا بعد 4 ماه پنجمین دندونت در اومد. این چند وقت خیلی اذیت شدی و هنوزم همچنانا در اعتصاب غذا به سر میبری و من همچنان در گیرو دار التماس کردن به شما برای خوردن چند لقمه غذا هستم. فکر کنم بی اشتهاییت به خاطر درد لثه هاته. الهی دردت بیادتو جون من که تو اینقد اذیت نشی. تازه این همه دردسر فقط برای 1 دندون. خداکنه بقیه دندونات راحت تر در بیاد نازنینم. دلیل به تعویق افتادن جشن تولدت هم مریضی شما و خودم بود. ولی دیگه اگه خدا بخواد تولد گل دخترم در روز 3شنبه 22 بهمن در سیزدهمین ماهگردت با 1ماه تاخیر برگزار میشه. ایشالله شما اون روز سرحال باشی تا خستگی مامان برای زحمتایی که برای تولدت کشیده از تنش بیرون بره. از دوست ...
19 بهمن 1392

ثنای من راه افتاد. دست و هورااااااااااااااااااا

سلام به جوجه عزیز خودم. دردت به جونم بخوره الااااااااااهی بالاخره انتظارمون برای دیدن قدم های خوشکلت به سررسید و  شنبه هفته گذشته یعنی 1 بهمن در 1 سال و 9 روزگی شروع به راه رفتن کردی. اینقده خوشکل راه میری که نگو. تازه هنوز راه نیفتاده میخوای بدویی. مامانم اینقد عجله نکن. به موقعش بدو هم میکنی. خلاصه این خبر خوب تو پست قبلی جاموند . ببخشید  چند تا کار جدید هم میکنی. بهت میگم دستتو بده ببوسم. دستتو میاری جلو بعدش من سرمو بالا میبرم و میگم به به . تو هم اینطور میکنی. صلوات که میفرستم تو هم دهنتو مثه من باز و بسته میکنی.  در حال راه رفتن کلی برا خودت حرف میزنی که من هیچ کدومشو نمی فهمم. فعلا فقط منو میبوسی. البته...
5 بهمن 1392