ثنا و پارک آب و آتش
وروجک مامان. جمعه شب همراه با بابایی 3 نفره رفتیم پارک آب و آتش. خاله عاطی و عمه فاطی جور نشد براشون بیان. ما هم تصمیم گرفتیم تهنا با دخمل گلمون بریم. هوا عالی بود و پارک هم خیلی قشنگ بود. البته من بیشتر از آتشش از آبش خوشم اومد. وقتی شعله ها فعال می شد انگار نورش تو رو اذیت می کرد و تو چشماتو یه لحظه می بستی.اینم عکس خوشکلت همراه بابابا جون و آب و آتش(عکس 4 نفره)
اولش خوب بودی . ولی همین که خواستیم شام بخوریم تو هم گشنت شد. منم با یه دردسری تو اون شلوغی هم زمان هم خودم شام خوردم هم به تو شام دادم. تولید به مصرف بود دیگه کلی ماهر شدم تو شیر دادن بس که تو هر جا رفتیم شیر خواستی. حتی تو آسانسور - در حال راه رفتن و... منم دلم نمیاد گریتو ببینم. بنابراین دیگه خودمو با تو وفق دادم شکموی من. خدا کنه همیشه خوش غذا باشی . مخصوصا از وقتی که قراره بهت غذا بدم.
بعد از شام و هله هوله رفتیم پیاده روی با کالسکه. تو هم بدت نمی اومد. خدا روشکر آروم بودی. آخرش خسته شدی و آروم خوابیدی :
خیلی جالبه مامانی. 3 ساله تهرانیم. ولی هیچ جا نرفته بودیم. ولی حالا با وجود تو اگرچه بیرون رفتن سخت تر شده ولی اشتیاقمون هم بیشتر شده برای تفریح. الهی من دورت بگردم که به مامان و بابا شوق زندگی می دی. البته تو سال های قبل همش درگیر درس و پایان نامه بودیم. چقد خسته شده بودم از درس. همش می گفتم بعد دفاع میخوام فقط 1 سال بدون هیچ فکری تفریح کنم. ولی بازم مجبورم پای مقاله بشینم. ٱخه من و بابایی الکی امسال دکترا رو از دست دادیم. چون مقاله نداشتیم. با وجود اینکه شاگرد اول و دوم گروه شدیم چون مقاله نداریم استعداد درخشان نمی گیرمون. برا همین اگه بخوایم دکترا قبول بشیم باید دوباره درس بخونیم. وااااااااااااااااای. کی دیگه حوصله درس داره؟؟ بابا جونت ول کن ماجرا نیست. میگه اگه من دکترا نگیرم الکی قوق خوندم. باید دکترا بگیرم تا هیئت علمی بشم. ولی من فقط دوست دارم به تو برسم. نمی دونم اون موقع که تو اینا رو می تونی بخونی مامان و بابا چیکارن؟ خدا کنه هر کار که بکنیم تو بهمون افتخار کنی همه وجودم.
بابایی کلی نقشه کشیده برا تابستون. مشهد. شمال. اصفهان و.... خدا کنه تو اذیت نشی و بتونیم بریم. چون الان به همه جا نزدیکیم. ولی اگه مجبور شدیم به خاطر کار بابایی برگردیم دزفول از همه جا دور میشیم . خدا کنه وضعیتمون امسال روشن بشه که می مونیم تهران یا بر میگردیم دزفول. دیگه از خونه دانشجویی خسته شدم. دوست دارم تو خونه خودمون زندگی کنیم. من می دونم که وجود تو اینقد برامون پر برکته که خدا حتما بهترین موقعیت رو برامون درست می کنه. پس به امید فردایی پر از آرامش این پست رو تموم می کنم. فدات بشم مامان جونم.