ثنا خانوم همراه با گوشواره
ثنای مامان این عکسارو چند روز پیش وقتی طبق معمول ساعت 8 از خواب بیدار شدی ازت گرفتم. از اونجایی که دوست دارم لباسای خوشکلت رو تند وتند تنت کنم صبحا که بیدار میشی و خوش اخلاقی منم شوی لباس برات راه میندازم. عاشق این لباست هستم. کی بشه سال بعد زمستون این لباستو تنت بکنم با اون گوشواره های خوشملت نازنینم.
2 روز گدشته خونه دایی و عمه بودیم . رفتیم حسن آباد کاموا گرفتیم که من برات تل و شال و کلاه برای سال بعد درست کنم. بازار بزرگ رفتیم برات گوشواره بگیریم چیزی که دوست داشتم پیدا نکردم. احتمالا از همین طرفای خودمون یکی دیدم خوشم اومده می گیرم. هر جا می رفتیم همه باهات بازی می کردن و تو هم دلبری می کردی و می خندیدی بهشون . اونا هم خوششون می اومد و باهات بازی می کردن. اولین باری بود که سوار مترو شدیم . تآخه من از وقتی فهمیدم تو تو دلمی دیگه از ترس شلوغی مترو سوار نشدم. تو از مترو خیلی خوشت اومد و کیف می کردی. نمی دونم چون خنک بود خوشت اومد یا چون برات جدید بود. و اما کارای جدیدی که این چند روز یاد گرفتی انجام بدی:
برای اولین بار خونه عمه فاطی انگشتای پاتو گذاشتی تو دهنت. عمه کلی کیف کرد و گفت اینو باید تیتر اول روزنامه بنویسی. راستی این بار عمه فاطی خیلی بیشتر از همیشه تونست باهات ارتباط برقرار کنه. آخه قبلش همش میگفت خیلی کوچیکه نمیتون باهاش بازی کنم. ولی این بار به قول خودش دندوناشو ریختی اینقد پات حرص خورد.
جیغ های بلند بلند می کشی. طوریکه ما سرمون میرهههههههههههههه.
وقتی باهات دست می دیم و سلام می کنیم تو هم دست میدی.
وقتی دستی میبینی جلوت تند و تند دستت رو بالا و پایین میبری و می کوبی به دستمون.
یه چند باری به کمک من و بابایی کامل برعکس شدی . البته قبلا ننوشته بودم که رو دستت میچرخی مخصوصا وقتی میخوام پوشکت رو عوض کنم.
نفس مامان. دارو ندار مامان وجودت برام آرامشه. این روزا بهتر میتون بزرگتر شدنت رو حس کنم. مخصوصا وقتی کارای جدید انجام میدی میفهمم دختر کوچولوم داره کم کم بزرگ میشه. الهی مامان فدای چشمای نازت بشه همه وجودم. دلم برای همه این روزای قشنگ خیلی خیلی تنگ میشه. خیلی دوستت دارم جون مامان. عااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم.