اولین باری که ثنای عزیزم برعکس شد
مهربون مامان دیروز برای اولین بار خودت برگشتی و ما کلی ذوق کرذیم. حالا هم تا میذارمت رو زمین اگه کمی رو به پهلو باشی یه لحظه هم نمی مونی و بر می گردی. وقتی هم برمی گردی اینقد برات دست می زنم و کیف می کنم که تو هم انگار تشویق میشی و تند تند دوست داری برگردی. وای که چقد عاشق این کاراتم هستی من.
بالاخره من می تونم. بالاخره موفق میشم. حالا میینید
دیدی مامانی بالاخره تونستم؟
حالا برو به بابایی بگو که اینقد اصرار داشت من زود برگردم. برید تو و بابایی برا خودتون کیف کنید
تازگی هم که قر قرو شدی و جیغ می کشی و فقط یکیو میخوای دربست در خدمتت باشه و باهات بازی کنه و گرنه عصبانی میشی. دیشب گفتیم ببینیم بذاریمت تو روروئک سرگرم میشی. تو هم بدت نیومد . جغجغه هاتو گذاشتم جلوت کلی تو روروئک باهاشون بازی کردی.
اینم عکس خوشکلت تو روروئک:
تازه برای اولین بار چشم و چال خاله عاطی رو در آوردی و بهش نشون دادی که با کی طرفه؟ اینم عکس چشم خاله عاطی پس از فرو رفتن انگشت ثنایی در چشم ایشان: