قرو قاطی های نه ماهگی

سلام به جیجل خودم. بازم ببخشید که دیر اومدم. 

از اونجایی که شما خوابیدی و من بدو بدو اومدم بنویسم مستقیم میرم سر اصل مطلب یعنی عکسای خوشکلت. کلی حرف دارم برای زدن ولی فکر نکنم خیلی فرصت کنم بنویسم:

نازنینم حسابی برای خودت خانمی شدی و جدیدا از خواب که بیدار میشی دیگه گریه نمی کنی. یا بلند میشی و از تو تختت نگاه بیرون اتاق میکنی ببینی چه خبره؟ یا کلی با خودت بازی میکنی و صدا درمیاری که من میفهمم بیدار شدی. اینجا هم شکار حظه ها بوده. بیدار شده بودی و داشتی برای خودت دس دسی تمرین میکردی و با خودت حرف میزدی:

اینجا فهمیدی من دارم فیلم میگیرم و خندیدی . الهی من قربون خنده خوشکلت بشم نفسم:

ثنا: حالا که یاشکی ازم فیلم میگیری منم اصلا باهات کاری ندارن مامان خانم

شما و هدیه گلی در حال گرگ بازی. میفتی دنبال هدیه و هدیه الفراااااااااااااااااااااااااااار

با مبل ها آویزون که باشی تاب تاب عباسی رو که برات بخونم خم و راست میشی قربونت بشم الهی.شیرین عسل من.

ب

اینقد عشقولانه با تقی ریحانه برخورد میکنی که نگو. من می دونم تو این عروسک درب و داغون تو و ریحانه چی دیدید که سرش دعوا می کنید. یه شب که رفته بودیم خونه خاله افسانه تو تقی رو گرفتی و هر کی بهش دست میزد یه جیغی میکشیدی که دیگه حتی ریحون جرات نداشت بهش دست بزنه. آخر سر هم با خودمون آوردیمش خونه. یه غیرتی داری رو ک نگو ونپرس. اینجا هم که در حالا بازی کردن با تقی خانی.تازه آخرش ریحون که دید اینقد دوسش داری فعلا ازش گذشته. خیلی دوستت داره که اجازه داد تقی فعلا پیشت بمونه. آحه اونم از همه عروسکاش تقی رو بیشتر دوست داره. خلاصه تو وتقی وریحانه کلا برای خودتون فیلمی هستید. باید مستندی ازتون بسازم

واما 3 چرخه دختر گلم. امیرحافظ 3چرخه ای داشت که خیلی دوستش داشتی. هر وقت میرفتیم خونه مامان جون تو دنبال 3 چرخه و امیرحافظ هم که تعصب خاصی روی وسایلش داره. حالا تو بدو اون بدو. خلاصه ماهم تصمیم گرفتیم 3چرخه ای عین امیر حافظ برات بگیریم که دخملمون اینقد اذیت نشه.

اینجا هم که بازم شما و هدیه گلی در حال بازی و دس دسی هستید. قربونتون بشم که اینقد با هم دوستید. شما که کلا عشق نی نی هستی . هر وقت هدیه امیررضا یا اکیر حافظو میبینی کلی ذوق زده میشی. تصمیم گرفتیم زودتر برات داداش یا آجی بیاریم(شوخی کردما. جدی نگیرید)

اینجا هم تقزیب 10 دقیقه ای مشغول بازی بودی و با لبای خوشکلت بادکنکای کوچیک درست میکردی. منم شکار لحظه ها کردم:

ثنا خانم اینجا میخوای یه چیزی رو به رخمون بکشی. هر کی گفت چی؟

آفرین . درست حدس زدید. ثنا خانوم ما النگو دارشد. اونم چه النگویی. مامانش تا حالا از این طلاها نداشته. خوش بحالت مامان. ما که از این چیزا بابایی برامون می خره. تک پوش با طرح ورساچ. دیگه چی میخوای؟برو حالشو ببر. قربون دست خوشکلت بشم که اینقد طلا بهت میاد. میخوتم سر تا پاتو طلا بگیرم. آخه عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم زندگی من.

این پست رو تقدیم میکنم به خاله لیلا(دوست مامان) که مدتیه منتظرش گذاشتیم.ایشالله زودتر با خبرای خوب برامون نظر بذاری خاله لیلا