همایش شیرخواران حسینی

سلام به میوه دلم.  قبل هر چیز به همه دوستای عزیزمون ایام سوگواری سید و سالار شهدا رو تسلیت میگم. ایشالله که عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق واقع بشه.

نفس مامان ما هم امسال با وجود پر برکتت یه چند جایی عزاداری رفتیم. دوست دارم برات بویسم چه جاهایی. چون احساس میکنم بعدها اینا هم برای من خاطره هست و هم تو میدونی که مامانی و بابایی چه جاهایی رفتن برای عزاداری شاید شما هم دوست داشته باشی همون جاها بری. چند شب اول که همراه بابایی و گاهی عمه مریم رفتیم مسجد امام حسن عسگری. مسجد محله عمو مهدی(شوهر خاله سمیه) که البته هدیه گلی و خاله سمیه اینا هم می اومدن. بعد رفتن بابایی به مسجد سلیمان یه شب همراه عمه مریم رفتیم مسجد توتونچی که مراسمش عالی بود و شما هم فقط آخراش اذیت کردی. ولی کلا دخمل خوبی بودی. فردا شبش هم با خاله سمیه اینا رفتیم هیئت ثارالله (امام زاده رودبند) که به دلیل اینکه نخوابیده بودی حسابی گریه زاری راه انداختی. ما هم الفراااااااااااااااار . کلا همه مونده بودن نگامون میکردن. تا رسیدیم خونه اینقد خسته بودی که زودی خوابیدی. 

ولی تو همه اینا یه جایی خیلی بهم حال داد. اونم همایش شیرخواران حسینی بود. شاید اگه نی نی نداشتم و شما نبودی اینقد استفاده نمی کردم. حضور و وجود تو عزیزکم باعث شد که حس و حال عزاداری واقعی داشته باشم. ایشالله اشکایی که میریزم روز قیامت شفاعتموکنن. آخه اینقد گناهکارم که امیدم فقط به همین اشکا و عزاداری هاست. خلاصه شما هم دختر خوبی بودی و آخراش هم خوابت برد. مراسم با اجرای تئاتری از به شهادت رسوندن علی اصغر بود. اینم چند تا عکس از اون روز که همراه خاله سمیه وخاله نرگس و 3 نی نی رفته بودیم. خیلی دوست داشتم یه عکس هم از امیررضا بذارم . ولی یادم رفت . با اون لباسای خوشکلش که شبیه مرد عرب کوچیکی شده بود. امسال من و زندایی لباسای محرم رو جابجا کردیم . من از کربلا یه دست لباس تبرک که دقیقا اندازه الان امیررضا بود آورده بودم که دادم بپوشه. زن دایی هم از سال گذشته لباسای محرم امیررضا که الان دقیقا اندازه شما بود رو به من داد که تن شما کنم. زن دایی لطفا اگه عکسی گرفتی بذار تو وبلاگ امیری که من اینجا بذارم.

هدیه گلی:

آقا محمدصدرا:

 ایشالله که همه نی نی های پاک و معصوم جز یارای امام زمان باشید و در زمان ظهورشون یاریشون کنید.الهی آمین