اندر احوالات ثنا بانو

ثنای مامان.عزیز دل مامان. الهی من فدای چشمای نازت بشم می خوام از تو حرف بزنم. از تو که با اومدنت زندگی من و بابا جونت رو مثل عسل شیرین کردی. تویی که اگه یه لحظه ازم دور باشی از دل تنگیت می خوام بمیرم. تویی که با وجود اینکه همه وقت مامانو گرفتی و حتی کارهای کوچیک رو هم باید با پیش بینی قبلی و همکاری باباجون و خاله عاطی انجام بدم. تویی که تک تک لحظاتم رو فدای همه چیزت کردم و عجیبه با وجود خستگی های زیاد از انجام کارها و شب نخوابیدن ها و... یک ذره هم احساس ناراحتی نمی کنم. نمی دونم چی تو وجودت هست که همه خستگی هامو ازم می گیره. همیشه همه بهم می گفتن یه روز بچه اونقد درگیرت بکنه که آرزوی یه لحظه با آرامش خوابیدنو داشته باشی. ولی من از وقتی تو اومدی شاید 1 ساعت هم بدون بیدار شدن نخوابیدم. منی که قبلا به قول بقیه بمب پیشم می ترکید خسته بودم بیدار نمی شدم. ولی حالا خوشحالم و شاکر خدا هستم که تو رو به ما هدیه داد. تویی که حاضرم همه دردات بیاد برای من و تو هیچ ناراحتی نداشته باشی. هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر بتونم فداکار باشم که از خواب شبم بزنم و گلایه هم نکنم و دعوات هم نکنم و داد هم نزنم. چقدر مهر مادری زیاد و بدون وصفه. 

نازنین مامان دیشب خیلی برای شیر خوردن بیدار شدی . تا چله که معمولا تا ساعت 3 شب بیدار بودی و گریه می کردی . هر چی تکونت می دادیم نمی موندی. فکر کنم دل پیچه داشتی . بعد از چله دل پیچه ها و گریه هات شد غروب تا شب. بعد از 2.5 ماه تقریبا دل پیچه هات کمتر شد . شبا راحت می خوابیدی و فقط برای شیر خوردن بیدار می شدی . حالا هم که صبحا ساعت 7تا 8 بیدار می شی و از اون موقع به بعد 1.5 ساعت بیداری 1.5 ساعت تقریبا می خوابی.

ثنای عزیزم عاشق حمام و شستو شویی. وقتی برای عوض کردن می برمت حمام همش می خندی . تا صدای آبو می شنوی خندت شدیدتر میشه و تا وقت  دارم می شورمت خنده از لبات نمیره. برای حمام کردن هم گریه نمی کنی . فقط آخرین شامپوتو که می زنم دیگه دادت در میاد.چون بدت میادآب تو صورتت بریزه. فقط دوست داری آب رو تنت بریزم. 

خیلی دوستت دارم عسل من.