ثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضلثنا جان میوه زندگی مامان وحیده و بابا ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

ثنا خانم مهربون

ثنای مامان و بابا و گشت و گذار 2 روزه

1392/2/10 8:34
نویسنده : مامان ثنا
370 بازدید
اشتراک گذاری

همه کس مامان سلام. تو این چند روز حسابی اکتیو بودی و پا به پای مامنو بابا دویدی. چهارشنبه شب  یعنی 3 اردیبهشت که تولد خاله عاطی و دایی محمدرضا بود رفتیم خونه دایی محمد رضا. البته زن دایی و متین نبودن. چون دایی تازه کارش منتقل شده تهران و زن دایی مونده تا امتحانات  متین تموم بشه با هم بیان. خلاصه اون شب خونه دایی خوابیدیم. فرداش باباجونت ازمون داشت و من و خاله عاطی با هم رفتیم بیمارستان رازی. چون تو فقط شیر خودمو می خوری مجبورم هرجا میرم با خودم ببرمت.  بعد از بیمارستان رفتیم خونه عمه فاطی. خاله عاطی برگشت خونه و من و تو موندیم خونه عمه فاطی. شب همه با هم رفتیم پارک آب و آتش . ولی ساعت 12 بود و مراسم آب و آتش تموم شده بود. خیلی هوا خوب و سرد بود. تو هم بیشتر خواب بودی. انگار خسته راه بودی. فردا ظهر هم با باباجونت رفتیم تره بار و شهروند که خرید کنیم. هر کی تو رو می دید می گفت  این کوچولو رو برا چی آوردی؟ منم می گفتم میخوام دخترم از حالا به خرید کردن عادت کنه. همه نگات می کردن و می گفتن چه نازه. تو شهروند تو رو گذاشتیم تو چرخ دستی و تو هم کیف می کردی و می خندیدی. همه هم نگات می کردن و می گفتن اینو هم خریدید؟ همه وسایل دورت بودن. تو هم تو چرخ دست و پا میزدی. خیلی صحنه جالبی بود . حیف که دوربین باهام نبود عکس بگیرم. حتما بار بعد که رفتیم شهروند دوربین میبرم باهام. بس که همه نگات می کردن و می گفتن چه خوشکله تا برگشتیم خونه عمه فاطی بابا جون زود به عمه گفت برات اسپند بذاره و صدقه هم برات گذاشت.

عصر حدود ساعت 4 نهارو بردیم پارک طلقانی. خیلی هوا خوب بود و تو باز هم خداروشکر خوابیدی.تو پارک همه قلیون می کشیدن. احساس می کنم قلیون کشیدن شده یه چشم و هم چشمی برای آدما. انگار مسابقه بود. ما هم که پاستوریزه پر یا پوچ و مشاعره و هپ بازی کردیمو کلی خندیدیم. بعد از پارک رفتیم خونه دایی و وسایلمونو برداشتیم رفتیم خونه عمه فاطی خریدامونو برداشتیم برگشتیم خونه. 

اینم عکسات تو پارک طالقانی. (هر کی گفت شباهت ثنا خانوم با چیپس و پفک ها چیه؟

 

ثنا گلی همرا با باباجون. خلاقیت باباتو داشته باش:

چند شب پیش کلی عکس با عینک های آفتابی که برای باباجونی و عمو محمد گرفتیم ازت گرفتیم . لباسی هم که تنته خودم سال آخر کارشناسی گرفتم. ببین چه خوشکله تنت. البته تو باعث قشنگی لباست شدی. الهی من دورت بگردم نفسم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)