تولد مامان ثنا و چهارمین ماهگرد ثنا
سلام نازنینم. امروز تولد من بود و بابا جون مهربونت دیشب منو سورپرایز کرد. آخه قرار بود بذاریم 22 اردیبهشت که چهارمین ماهگرد توهست جشن تولد منو هم بگیریم. ولی بابایی با خاله عاطی رفته بودن یوشکی کیک و هدیه گرفته بودن. خلاصه کسی که پیشمون نبود. تولد خلوتی بود . فقط من و تو وبابایی و خاله عاطی و عمو امین. ولی خوب بود. با وجود تو حتی اگر هیچ کس نباشه بهمون خیلی خوش میگذره. الهی من فدات بشم. امسال اولین سالی بود که برای تولد مامانی کنارش بودی. تازه باباجون از طرف تو هم برام هدیه گرفته بود. کلی ازت عکس گرفتیم. اصلا انگار تولد تو بود. تو هم بدت نمی اومد و باهامون همکاری کرد. این چند تا از عکسای خوشکلت مهربونم:
اینجا داری به کیک که روی میزه نگاه میکنی. از همون اولش چشمت بهش بود شکموی من. ولی حیف که نمی شد بهت بدیم عزیر دلم:
اینم عکس ثتای من همراه با کیکش:
اینجا چراغا رو خاموش کردیم تا فشفشه های روی کیک رو روشن کنیم. هر وقت چراغا خاموش میشه چشمای تو اینطور میشه. الهی من فدای چشمات بشم هستی من.
ثنا بانو همراه با فشفشه های روی کیک:
اینجا هم در حال بریدن کیک هستی با دست خوشکلو کوچولوت:
مهربان بانو همراه با بابا ابوالفضل مهربون
بابا جونت برات ژست هنری گرفته. خوابیده کنار کیک:
آخراش همش دستت تو دهنت بود. هرکا می کردم بی خیالش نمی شدی . منم گذاشتم راحت باشی. اینجا انگار میخوای سوت بزنی:
اینجا هم که دیگه حوصلن سر رفته بود و شنیون موهات رو هم خراب کردی:
اینا هم هدیه هایی که برام گرفتید. سرویس گردنبد و گوشواره رو باباجون و انگشتر رو تو و گیر و عطر رو خاله عاطی برام گرفتن. دستتون درد نکنه:
اینجا هم بعد از تولده که لباساتو در آورده بودیم و کمی گذاشتیم بدون لباس بمونی. تو هم کیف می کردی. این تل رو هم بابا جون برات امروز خریده بود. خوشکله. دستش درد نکنه:
واین بود ماجرای بیست و هفتمین سالگرد تولد مامان وحیده و چهارمین ماهگرد ثنا خانوم مهربون