ماجرای شیر خوردن ثنا بانو
همه کس. جریان شیر خوردنت فیلمی بود. همه میگفتن کمکی شیر خودم شیر خشک بهت بدم. من اول شیر نان برات خریدم. تو عروسی بودیم که شیر خوردی و تقریبا حدود 2 لیوان بالا آوردی. طوریکه لباسای من و خودت و خاله سمیه رو کثیف کردی. اینقد برات اذیت شدم که نگو. گفتن حتما شیر نان بهت نمی سازه. منم هامانا برات گرفتم. هامانا رو که خوردی همه بدنت قرمز شد. بردمت دکتر گفت احتمالا حساسیت داری. منم گفتم دیگه اصلا بهت هیچ شیری غیر از شیر خودم نمیدم. مگه 3 ماه بیشتر مونده که اینقدر دخترمو به این خاطر اذیت کنم. البته من سعی می کنم از اول 6 ماهگی بهت غذا بدم. خلاصه عزیز مامان به زبون بی زبونی بهم گفتی که من فقط شیر خودتو میخوام مامانی. البته ایتم بگم باباجونت از اول اصلا راضی نبود هت شیر خشک بدم. بعدش که اینطور شد گفت همه طوره خودتو تقویت می کنم و چیزهای مقوی می خوری که اذیت نشی. منم که وظیفه خودم می دونم بهت شیر بدم. فقط گفتم شاید با شیر خودم سیر نشی. برا همین بهت شیرخشک بدم.
راستی یه خبر خوب. از وقتی به دنیا اومدی 2 نقطه که شبیه جوش بودن یکی تو چونت یکی کنار چشمت داشتی. کنار چشمیه همون اولا رفت. دکتر گفت اینم به مرور زمان میره. خداروشکر 9 اردیبهشت روز تولد من اون یکی هم رفت. این بزرگترین هدیه ای بود که بهم دادی عزیز دلم. چند روز پیش هم که رفتیم خرید تو یه سوپر مارکت وزنت کردم. 5600 بودی. امروز هم قدت رو گرفتم 61 سانتیمتر بودی. الهی من قربون قدو بالات بشم کوچولوی مامان.