اولین مریضی ثنا بانو
مهربون ترینم. دیروز صبح که از خواب بیدار شدی کلی شی بالا آوردی. من اول فکر کردم شاید در طول شب خیلی شیر خوردی. ولی دیدم دفعت هم مثه همیشه نیست. از اونجایی که امیررضا هم مریضیش با تهوع شروع شد خیلی ترسیدم. دمای بدنت هم کم کم بالا می رفت. من هم استامینوفن بهت دادم و پاشویت می کردم که تبت کنترل بشه. به باباجونت هم خبر دادم. اونم مرتب از سر کار تماس می گرفت و نگرانت بود . خلاصه عصر بردیمت دکتر. دکتر گفت عفونت گوارشیه. الان خیلی ها اینطور می شن. ویروسیه که جدیدا اومده. برات 2-3 مدل دارو نوشت . خدا رو شکر امروز بهتر شدی. تبت کمی بالا و پایین می شه. ایشالله تا فردا خوب بشی جون مامان. دیروز انگار دلت هم درد می کرد. کاش دردت می اومد برا من و بی تابی و اشکت رو نمی دیدم. ماشالله اشکت هم که در مشکته. تا چیزی میشه اشکه که از چشای خوشکلت جاری میشخ نفسم.
راستی امیررضا جونم هم امروز بعد 3 روز که تو بیمارستان بستری بود مرخص شد. عزیزدلم کلی لاغر شد که از اینجا رفت. تازه می گفتن که لاغرتر هم شده. ایشالله اونم زودتر خوب بشه.