روزمره های دخمل طلای مامان در 10 تا 10 و نیم ماهگی
سلام به نور چشمم. ثنای مهربونم. اومدم با کلی عکس خییییییییییییییییییییلی قشنگ. هر کی این پستو از دست بده نصف عمرش بر فنا رفته. حالا ببینید کی گفتم. پس بیا که رفتیمممم . . . . قبل از هر چیز ثنا خانوم اولین آرایشگاه رسمی زندگیش رو بسلامتی رفت. یعنی چی؟ یعنی اینی که میبینید: ثنا خانومم:آخه مامان خانوم بیکار بودی منو بردی آرایشگاه. آخه شبیه پسرا شدم. بذار ببینم بابایی تو اتاق داره چی میکنه؟ هالای لای لای.(استغفرالله. یادم نبود. محرمه) هاهاها. عجب لطیفه خنده داری بود بابایی و این هم ذوق ثنا جونم که به کمک بابایی روی پاش ایستاده. الهی من دورت بگردم زندگیم الوووو...
نویسنده :
مامان ثنا
12:46